دلتنگتم و گریه های منو هیچ اختیاری نیست...از فردا کار جدید و محلش شروع میشه...باید سخت بجنگم...دوس داشتم باشی...یه سال از شروع دوستیمون گذشت و دیگه ندارمت...یه سال گذشت و هر بار به سال گذشته فکر میکنم آرزو میکنم کاش بودی و کنارت آرامش داشتم...تو مغزت خوب کار میکرد و منطقی بودی...منو راهنمایی میکردی و مواظبم بودی...بهم صبح بخیر میگفتی و روزمو شروع میکردی و با شب بخیر گفتنات شبامو قشنگ میکردی...برای خندیدنات....برای بوی عطرت...برای مهربونیات...برای اسم قشنگت روی نوتیفیکشن گوشیم...دلم تنگه تنگه تنگه...برای بغل امنت...برای شبایی که تا صبح کنارم بودی و مواظبم بودی...برای مسافرت شمالمون که از هزارتا سفر دور دنیا بیشتر خوش گذشت...برای شیطنتات...فحش دادنتات...بامزگی کردنات...برای اون کاپشن سبزت که خیلی بهت میومد...دلم تنگه...دلم تنگته و حق حرف زدن با تورو ندارم...دلم تنگته و نیستی نفسم...آواره و تنها توی زندگی دارم ادامه میدم و کسی نمیتونه دلمو ببره...چون هیچ کسی تو نیستی...یه سال از روزی که شروع کردی اون مسیجای عجیبو دادن و من باورت نکردم گذشت...از وقتی که شروع کردم کم کم عاشقت شدن...نمیدونم دیگه کجایی و روزاتو با کی میگذرونی...کنار کی میخوابی و قربون صدقه ی کی میری...اما بدون تو این روزا که نیستی بیشتر از هر کسی بهت نیاز دارم...دلتنگتم و دلتنگتم و دلتنگتم...!و کاش میشد این حرفارو به خسته تر از خسته!...
ما را در سایت خسته تر از خسته! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : khoftedarbaad بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 21:36